وقتى با یک دست
نقاب هایشان را نگه داشته اند
و با دست دیگر
کلاه بر سرم مى گذارند
انتظار زیادیست
که بخواهم نوازشم کنند . . . !
 

هنوز مثل سابق “مهربانم” !
اما دیگر کسی صدایم نمی کند “مهربانم .

من به قلبم افتخار می کنم

با آن بازی شد ، زخمی شد ، به آن خیانت شد ، سوخت و شکست

اما به طریقی هنوز کار می کند . . .

یکی بود...

اون یکی هم بود...

از بدشانسی من...

چندتا دیگه هم یواشکی بود!!!

یک تلنگر هم کافی بود برای اینکه بشکنم
به هر حال ممنون از مشتت  . . .

خدایا!

در انجماد نگاهای سرد این مردم دلم برای جهنمت تنگ شده؟؟؟؟

مطمئن باش هیچوقت فراموشت نکرده ام ؛ فقط دیگر ساکت شده ام ، همین …

آدمی را دیدم با سایه ی خود درد و دل میکرد ! چه رنجی میکشد او وقتی هوا ابریست . . .

ا

ز خلاصه ی روز های انتظار،
  که می‌‌دانم حوصله به خرج نمی‌‌ دهی‌ تا تمامی حرف‌هایم را بشنوی !
فقط این را می‌‌گویم :
دلتنگی‌ ام آنقدر بزرگ شده است که اگر ببینی‌ شاید نشناسی . . . !

چه قدر تلخ شده ای …
آنقدر که حتی وقتی صدایت را می شنوم احساس می کنم …
دیگر دلم برایت نمی لرزد…

گاهی وقتا خودم رو بغل می کنم و میگم : یادته آغوشش چقدر گرم بود ؟

هـيـچ کـس ديـگـــــر او نـمـي شـود . . .

حـتـي خـــودش . . . !

از زخم زبان های مردم ناراحت نباش اینها همان هایی هستند که به آسمان و هوای بارانی مگویند “خراب”

لعنت به تو ای “دل” که همیشه جائی جا می مانی که تو را نمی خواهند…!!

سخت است ؛ خیلی سخت وقتی بدانی او کجای زندگی توست !
ولی ندانی تو کجای زندگی او هستی … !!!
  .

غم انگیز است…
شب از پهلویی به پهلوی دیگر شوی
ببینی تاریکی
از جای خود تکان نخورده است !
.

دیوانگی های دلم را به دل نگیر !
دست خودش نیست ، طفلک باور کرده بود دروغ دوست داشتنت را …